سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سال و ماه

گفت هـُشیارى بیار ..

این جا کسى هـشیار نیست .

 

هـعى زده .. نزده .. غلط .

این تست هاى دوست داشتنى .

نوشته بود تست هاى ادبیات هم بیت هاى قشنگى دارند .. مولکول ها را شعر بخوانى و الکترون ها را مصرع و هر مسأله تجزیه را یک آرایه و آلى ها را تاریخ ادبیات و حالا براى ترمودینامیک اش هم فکرى کنى بعدا ..

 

هـعى غلط .. نزده .. زده .

مى گفت دانشکده هـنر و فرش .. 

هر ساختار را گل هاى قالى ببینى و براى واکنش ها نقاشى کنى .. 

 

هـعى نزده .. زده .. غلط .

نگاه اى کرد به قلم ها و جوهر هاى خشک شده اش و آبرنگ خاک گرفته ..

بالاى کاغذ ِ آزمون اش خوش خط بنویس اى ماه رویا .. مهـربانى پیشه کن .. شاید دلش کمى و ریزى به حالت ..

 

 

ماه نوشت . بگذار که دل حل کند این مسأله هـا را .. 

 

ماه نوشت . با مهـر خود اى مه لقا .. 

ماه نوشت . در درس عشق روز نخست و شروع درس .. 

ماه نوشت .

وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا

 

و نام پروردگارت را یاد کن و تنها به او دل ببند ..