گفت هـُشیارى بیار ..
این جا کسى هـشیار نیست .
هـعى زده .. نزده .. غلط .
این تست هاى دوست داشتنى .
نوشته بود تست هاى ادبیات هم بیت هاى قشنگى دارند .. مولکول ها را شعر بخوانى و الکترون ها را مصرع و هر مسأله تجزیه را یک آرایه و آلى ها را تاریخ ادبیات و حالا براى ترمودینامیک اش هم فکرى کنى بعدا ..
هـعى غلط .. نزده .. زده .
مى گفت دانشکده هـنر و فرش ..
هر ساختار را گل هاى قالى ببینى و براى واکنش ها نقاشى کنى ..
هـعى نزده .. زده .. غلط .
نگاه اى کرد به قلم ها و جوهر هاى خشک شده اش و آبرنگ خاک گرفته ..
بالاى کاغذ ِ آزمون اش خوش خط بنویس اى ماه رویا .. مهـربانى پیشه کن .. شاید دلش کمى و ریزى به حالت ..
ماه نوشت . بگذار که دل حل کند این مسأله هـا را ..
ماه نوشت . با مهـر خود اى مه لقا ..
ماه نوشت . در درس عشق روز نخست و شروع درس ..
ماه نوشت .
وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا
و نام پروردگارت را یاد کن و تنها به او دل ببند ..