سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سال و ماه

21 خرداد اَش ..

.

با ذوق و شوق زنگش زدم و گفتم : .. آره دیگه ، هندسه مو که دادم میام اونجا مى مونم پیشت ، صبحشم مى ریم دعا مثلا تا بعدش با مامانت بیایم دنبالت بریم باز یه جاى خوب تموم شدنشو جشن بگیریم ، خوبه نه ؟! 

گفت : خب امتحان ندارى بعدش مگه ؟ 

گفتم : چرا ، ولى خب تو هزار و یک بار از امتحان فیزیک من مهم ترى .. 

گفت : خب خدارو شکر ، چند وقت بود نگرانت شده بودم . 

تو دلم گفتم .. خودم اَم .. 

.